کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

مدل جدید خوابیدن!!!

دخترک من عاشق هر چیزی که نباید بهش دست بزنه هست!!! مثل کنترل،تلفن،موبایل و ......ببین چه جوری خوابید !!!فقط من موندم که تو که دو تا دستت اشغال بوده چه جوری پتو دادی رو سرت ...اخرش هم نفهمیدم فقط دیدم اینطوری خوابیدی!!!!!!!!!! ههههههه جون و دلم بگه از پریشب که رسما منو دیوانه کردی.....جمعه شب ساعت 9:45 خوابیدی منم خوشحال که اخ جون خوابید .... چقدر خوش خیالم من!!!ساعت 10:30 با گریه بلند شدی.....پیدا بود خوابت میومد ولی پریده بودی و بدخواب شده بودی...تا ساعت 1:45 شب بدون وقفه گریه کردی ...جیغ زیدی و نق زدی خداااااااااااااااااااااااااااااااااا سرم داشت میترکید به خدا....فقط شاید یه ربع که جلو اینه و پشت پنجره میبردمت ساکت میشدی....نه باز...
30 بهمن 1390

کیمیا و دوست جدیدش

من یه دوست جدید دارم که قد خودمه ههههههه ولی بازم صحنه های مورد علاقم تو تی وی بر هرچیزی ارجح تره...قربون اون تی وی دیدنت برم خداااااااااااااااااااا عاشقتم به خدا دختر نازمممممممممممممممم ببین چه بر سر خونه زندگی میاری جوجه ههههههه انگار بمب زدن!!!!   ...
30 بهمن 1390

اولین سینما!!

سه شبنه بابا اومد خونه گفت حوصله خونه ندارم بریم یه جایی .....تصمیم گرفتیم بریم پاساژ بغل خونه یه کم پچرخیم ...اونجا که رسیدیم بعد از اون همه بد قلقی که تو دبی داشتی منو و بابا پر رو پر رو گفتیم بریم سینما با کیمیا!!!!!!!!!! فوقش میام بیرون دیگه هههههههه ..... . رفتیم اسب حیوان نجیبی است!یه ربع اول تو تاریکی بازی کردی!!!!بعد طلب شیر کردی منم رفتم بیرون شیرت دادم اخه اون تو تاریک بود نمی دیدم چی به چیه !!!با شیر خوابیدی و منم گذاشتمت تو کالسکه اومدم تو سالن ....با اون سر و صدا سینما نیم ساعت خوابیدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد که بیدار شدی یه 10 دقیقه تحمل کردی و جیغت دراومد ....منم مجبور شدم اومدم بیرون با تو بازی کردم تا فیلم تموم ...
30 بهمن 1390

دخترک من

وقتی کیمیا نخواد عکس بگیره ههههههه ای شیطون که اینقده میفهمی دیدم اون عروسکت رسما از زندگی ساقط شد یه نو واست آوردم بلکه یه من کمتر غرغر کنی....اخه از اسباب بازیهات که خسته میشی غر میزنی و هیچی جز یه بازی جدید و اسباب بازی جدید ریستت نمیکنه ههههه وقتی بهت دادم اول کلاهش درآوردی ولی این یکی کچل نبود شروع کردی به کندن نخ نخ موهاش!!! دیدم داری موهاشو میکنی!گفتم یه وقت میخوری خطرناکه حسن  ازت گرفتمش!!!ههههه داری میگی کجا بردیش تازه داشت ازش خوشم میومد!!!! درگیری کیمیا واسه خوابیدن: اینقدر بالا و پایین میشی و میچرخی و با پتو درگیر میشی تا بخوابی ...اگه به اندازه کافی خسته باشی که موفق میشی و میخوابی ...اگه نه خدا خو...
28 بهمن 1390

تونستم بایستم!!!!

دیروز 4شنبه 26 بهمن من تونستم با تکیه به نرده های تختم یه چند دقیقه روی پاهام که به مدته تازه یه کم قوی شده و جون گرفته بایستم هوراااااااااااااااااااااااااااااا من خودم خیلی کیف کردم ....انقده حال میده آدم به دنیا مسلط باشه !!!!!!مامان بابام هم که دیگه نگووووووو تازه همون بار اول شیرین کاری هم میکنم ، یه دستی می ایستم!!!!! حدود یه یه هفته ایی میشد که از حالت نشسته آویزون پاچه های من و بابا میشدی و تلاش برای ایستادن ، ما هم کمک میکردیم و تو با دستای ما بلند میشدی و باز با کمک دستای ما خودتو نگه میداشتی ....دیگه بشین هم نبودی هر چی فشار میدادم که بشونمت زور میزدی که نشینی یعنی پاهاتو خم نمیکردی که بشینی هههههه... پر رو  عاشق ...
27 بهمن 1390

نی نای نای

دیدی داشت یادم میرفت  از حدود 6 بهمن اینا بود که نی نای نای میکنی اهنگ باشه یا یکی بخونه تو شروع میکنی به چرخوندن دستت و اگه سرحال هم باشی باهاش همراهی میکنی و میخونی هههه.....اینقده جیگیرررررررررررررررررررر میشی وقتی اینکارو میکنی که دلم میخواد درسته قورتت بدم...فقط هم با دستت راستت میکنی!!!! عکس ندارم هنوز( فیلم داری) ولی در اسرع وقت که شکار شد میزارم برات ..... دس دسی هم هر چی باهات کار میکنم فقط بر و بر با دقت نگام میکنی هههههه.... دوست دارم عسلمممممممممممممم ...
26 بهمن 1390

بازی کردن کیمیا

سلام من کیمیا، صاحب عکسی که در زیر مشاهده میکنید هستم ....بازی کردن من جریانات داره که مامانم یه کمش رو میگه هههههه اول از خرابکاریت بگم یا فضولیت؟!!! نه اول چند تا عکس از بازی کردنت خومشزت میزارم بازی تو تخت که البته خیلی نمی مونی !!!!فکر کنم احساس اسارت میکنی ...تازه باید همش منو هم ببینی !!!! در توضیح عکس زیر باید بگم که :چون یه کم سرما خوردی... بابا این پشتی مبل رو گذاشته اونجا که از زیر در بالکن باد سرد به خانم خانما نخوره....صبح که پاشدم دیدم این جایگاه رو واست درست کرده و رفته.... کی میره اینهمه راهوووووووووو ....قربونش برم(تو نه ها بابایی ) بعدش جونم بگه از خرابکاری هات ههههه....یه عروس...
25 بهمن 1390

کیمیا و اسباب بازی جدیدش

خونه امیرعلی کوجولو که بودی نشستی تو تابش و کلی خوشت اومدم ...با بابا هم شنبه رفت واست خریدیم + 2 تا اسباب بازی دیگه....از بس که بابا دوست داره هنوز لباسش رو در نیاورده بود واست وصلش کرد...دست بابایی درد نکنه....   کلی توش حال میکنی ....وقتی میزامش توش و واست تاب تاب عباسی میخونم تو هم میگی داب داب ههههه قربونت برمممممممممممم اینجا یه کم سرما خوردی و خوابت هم میاد بی حالی ...بمیرممممممم که مریض میشی مظلوم میشی ...
25 بهمن 1390